تامل در باره شکل زندگی انسان و بنابراین تحلیل عملی این شکل ها اساسا مسیر وارونه حرکت واقعی این شکلها را بیان می کند (کارل مارکس)
مدتی است رهبری حزب کمونیست ایران زیر انتقاد و بهتر بگویم زیر ضرب گرايش ناسیونالیسم کرد قرار گرفته است. داستان از این قرار است که مجددا عده ای نتیجه گرفته اند که فرمان را به طرف افق اجتماعی ناسیونالیسم کرد بچرخانند. چرا که به مدد حضور آمریکا در منطقه و باد زدن سیاست های فرقه ای سهام ناسیونالیسم کرد صعود کرده است. هر چند که منتفی شدن بحث جنگ آمریکا و جمهوری اسلامی و چشمک های کاخ سفید به جمهوری اسلامی جريانات سياسى ناسيوناليسم کرد را در هاله ای از ابهام و نگرانی فرو برده است. عده ای مثل حزب دموکرات رفتند و سازمان اسلامی شان را ساختند که براى اين حزب چيز جديدى نبود. اينها هميشه به اسلام و عقب ماندگى پايبند بودند و از همان ابتدا براى معامله با جمهوری اسلامی دلشان غنج میزد. عده ای هم مثل سازمان زحمتکشان هم خدا را می خواهند هم خرما. شریک غافله و رفیق دزد! هم با جمهوری اسلامی معامله می کنند و هم برای آمریکا و غرب سینه می زنند. سياست اينها تابع اينست که چه کسى نان شان را ميدهد. در این میان طیف ناسیونالیسم درون کومله سعی در انداختن کومله در صف شام و نهار ناسیونالیسم کرد داشته اند که مبادا از اين غافله عقب بيافتند!
در این بین دو مساله در رشد و تحرک ناسیونالیسم کرد عموما و در حزب کمونیست ایران خصوصا نقش جدى دارند: اول٬ حضور آمریکا در منطقه٬ باد زدن نسخه قومپرستی و فدراليسم که طبق تعريف "اقليتهاى ملى و قومى و مذهبى" عناصر آنند. چرخش عمومى ناسيوناليسم کرد به فدراليسم و انشقاقات و جنگ و چاقو کشى ها و غيره همه محصول اين فضاست. دوم٬ فقدان یک سياست و افق روشن سوسیالیستی در حزب کمونیست ایران که با ناسيوناليسم تعيين تکليف کند. اين مسئله براى چندمين بار اثبات شده است که تحرک ناسيوناليسم در منطقه به نيرو گرفتن از حزب کمونيست ايران منجر ميشود. ديوارهاى سوسياليسم اين حزب در مقابل راست ناسيوناليست بسيار ضعيف است.
ترديدى نيست که برای يک ناسیونالیست کرد٬ سالها نشستن در قالب يک "تشکیلات کمونیستی" که هیچ افقی ندارد٬ چیز هیجان انگیزی وجود ندارد. طرح جنگ آمریکا و مسلح شدن نیروهای کرد و برگشتن به کردستان ایران در فراز کوهها (تنها در خیال) گزینه عینی تری برای یک پیشمرگ در دره شیلر است تا سوسیالیسم متوازی الاضلاع حزب کمونیست ایران که قرار است برنامه ای را در ایران اجرا کند و معلوم هم نیست کی وقت آن برنامه میرسد!
در این میان آقاى محمد نبوی عضو قدیمی حزب کمونیست ایران در مقاله اى توضیح داده اند که اساسا این مساله اخیر "دعوای سوسیالیسم و لیبرالیزم" است. و دلیلشان هم این است که سوسیالیسم برای مبارزه با بورژوازی باید با لیبرالیسم هم مبارزه کند. عجبا طرف مقابل هم از استالینيسم و دیکتاتوری و این پنجره به حزب کمونیست ایران حمله می کند!
اما هر دو طرف حقیقت را نمی گویند و مساله ریشه ای تر این است که اصلا حقیقت را نمی بینند. آقای نبوی حزب متبوعش را (به سان رابینسون کروزوئه که در جزیره ای به تولید مادی زندگی اش اشتغال داشت و از اقتصاد جهانی سرمایه جدا بود) با سوسیالیزم یکی می گیرد٬ و آنطرف هم در فضای ایدئولوژیک تخیلی٬ خود را قربانیان سیبری استالین می داند. اما اولی فراموش می کند که مسیری که در آن به سر می برد٬ اعم از تشکیلات داری و شرایط کنونی اش٬ شرایط تحمیلی یک دوره از دیکتاتوری خونخوار جمهوری اسلامی بوده است. شرایطی که تاریخا یک عده کمونیست مجبور شدند در عراق حزبی بسازند. اما آقای نبوی تمام اینها را فراموش می کند و بهتر است بگویم دلش می خواهد فراموش کند. چون راه دیگری نمی شناسد و فقط به همین بسنده کند که داشتن تابلو به خط فارسی زنده باد سوسیالیسم معرف سوسیالیست بودن حزبی است. دومی با ریاکاری٬ و البته با تشخیص ضعف رهبری کومله در دادن یک افق اجتماعی روشن٬ برای تصاحب کومله و نابودی همین سوسیالیسم متوازی الاضلاع کومله قدم برداشته اند و بعد از ناکامی به مانند همه ناکامان جنگ های سیاسی چهره مظلوم به خود گرفته اند. اسم اين شده است "دعوای سوسیالیسم و لیبرالیزم"!
بی خبری رابینسون کروزوئه ما از تغییر و تحولات دنیا آنهم بغل گوش خودش فقط یک دلیل دارد و آن عینکی که وارونه به چشمش زده است. مارکس در جایی نوشته بود که شیوه تولید حیات مادی فرآیند کلی حیات اجتماعی را تعیین می کند و شکل های معین آگاهی اجتماعی با آن در انطباق است. اما رابینسون کروزوئه نمی تواند متوجه شود بیرون از تشکیلاتش هم دنیایی هست٬ تحولاتی رخ می دهد و چه بخواهی چه نخواهی روزی در تشکیلات شما تاثيراتش خواهند نشست. و در چنين اوضاعى اگر باز بخواهی از درون جزیره ات صحبت کنى٬ همين تبئين را تحویل خواهی داد: "جدال سوسیالیسم با لیبرالیسم!" تازه همینجا هم یک پوئن به ناسیونالیسم کرد میدهد. شما راجع به کدام ليبراليسم صحبت ميکنيد؟ تحليلى که بچه آخوندها و باندهاى متفرقه اسلامى و يا طرفداران سازش با رژيم را "ليبرال" ميداند٬ با واقعيات بيرون تشکيلات شما ربطى ندارد٬ بيشتر شبيه تحليل رابینسون کروزوئه است. نکند از تحليل هائى که از "سرمايه داران با وجدان" حرف ميزنند به اين نتيجه رسيديد که اينها ليبرال اند؟ آيا اين بيان بيشتر عدم صراحت شما را در تقابل با ناسيوناليسم کرد استتار نميکند و آيا همين سياست ديوارهاى سوسياليسم شما را سالها در مقابل اين گرايش ناتوان نکرده است؟ آقای نبوی شما و دوستانتان نبايد تا جائى صبر کنيد که سقف روی سرتان خراب شود تا قانون جاذبه را باور کنید! اینکه راست با پرچم صريحا ناسيوناليستى و فدراليستى در جبهه های مختلف روبرویتان قد علم کرده است٬ محصول نبود پرچمى متفاوت و راديکال و کارگرى و عدم صراحت در مقابل راست ناسيوناليست و نشنيدن هشدارهاى صميمانه طى سالها و تجارب مکرر است. شما داريد با تبئين اين موضوع با "دعوای سوسیالیسم و لیبرالیزم" باز هم همان جاده را براى ناسيوناليستهاى بعدى هموار ميکنيد.
همانطور که سیاست به دوران باستان تعلق داشت و کاتولیسیسم به قرون وسطی و اینها نمی توانستند بر عکس باشند و نقش تاریخی خود را ایفا کنند٬ مارکسیسمی که شما از آن صحبت می کنید چپ راديکالى است که دوره اش تمام شده است و همزيستى اش با ناسيوناليسم کرد آنرا بى اثرتر کرده است. پا فشاری روی این خط منجر به دادن تاوان هاى بيشترى میشود. شما ميتوانند راه ديگرى و پراتيک ديگرى اتخاذ کنيد.
من فکر می کنم اگر جای رهبری حکا بودم با تمام قوا به سراغ سوخت و سوز جامعه کارگری کردستان می رفتم و با رهبران کارگری تماس می گرفتم٬ افق و سياست کارگرى و کمونيستى را تقويت ميکردم٬ و تا می توانستم با اینکار حزبم را در مقابله سم ناسیونالیسم واکسینه میکردم. آقای نبوی کنفرانس اربیل زنگ خطری بود برای شما و حزبتان! دولت عراق این روزها مجری دیکته های وزارت اطلاعات ایران و خامنه ای جلاد است. سر خودتان را با این دعواى جعلى "سوسياليسم و ليبراليسم" گرم نکنید. اين فقط وقت تلف کردن است. براى مقابله با ناسيوناليسم کرد در کردستان شما راهى جز تبديل شدن به يک جريان کمونيستى و درگير در جنبش کارگرى نداريد. *